آرشیو اردیبهشت ماه 1398

حرفهای عاشقانه

برو ای خوب من..

۳,۳۱۰ بازديد
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !
برو با بی کسی هایت هم آوا شو، خداحافظ !
تو را با من نمی خواهم که «ما » معنا کنم دیگر
برو با یک «من » دیگر بمان «ما » شو ، خداحافظ !


دست ات را به من بده...

۳,۲۷۲ بازديد
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.


من از راهی دور...

۳,۲۵۲ بازديد

من از راهی دور

برای خواندنِ خواب های تو آمده‌ام،

من از راهی دور

برای گفتن از گریه های خویش

 

راهی نیست،

در دست افشانیِ حروف

باید به مراسمِ آسانِ اسمِ تو برگردم،

من به شنیدنِ اسمِ تو عادت دارم

 

من

مشقِ نانوشته ام به دستِ نی،

خواندن از خوابِ تو آموخته ام به راه

 

من

بارانِ بریده ام به وقتِ دی،

گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه

 

به من بگو

در این برهوتِ بی خواب و طی،

مگر من چه کردهام

که شاعرتر از اندوهِ آدمی ام آفریده اند؟


در سکوت دادگاه سرنوشت...

۳,۲۸۹ بازديد
درسکوت دادگاه سرنوشت
عشق برما حکم سنگینی نوشت
گفته شد دل داده ها از هم جدا
وای بر این حکم و این قانون زشت


نفرین به عشق و...

۳,۲۸۳ بازديد

نفرین به عشق و عاشقی
نفرین به بخت و سرنوشت

به اون نگاه که عشقتو
تو سرنوشت من نوشت

نفرین به من نفرین به تو
نفرین به عشق من و تو

به ساده بودن منو
به اون دل سیاه تو

در خیالات خودم...

۳,۲۸۷ بازديد
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست
باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است
باز می خندم که خیلی، گرچه می دانی که نیست
شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری ، بین دستانی که نیست
وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست


دلتنگ نگاهت شده ام...

۳,۲۸۷ بازديد

خبرت هست که دلتنگ نگاهت شده ام
بی قرار تو و چشمان خمارت شده ام

خبرت هست دلم مست حضور تو شده
عاشق و شیفته ی زنگ صدایت شده ام

خبرت هست که باران بهارم شده ای
چون پرستوی مهاجر نگرانت شده ام

خط به خط زنده گی ام پر شده از بودن تو
خبرت نیست و شادم که فدایت شده ام


خدایا...

۳,۳۴۴ بازديد
خدایا!!!!
اگر اینروزها حرفهایم بوی ناشکری می دهد
تو
به حساب دلتنگی بگذار


ترسم که تو هم یار وفدار نباشی...

۳,۴۰۸ بازديد

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی

عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی

من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم

تو از دل من هیچ خبردار نباشی


منم دلتنگ رویت

۳,۴۲۲ بازديد
منم دلتنگ رویت
دلم آید به سویت
چه کردی با دل من
که کرده آرزویت