دریا

حرفهای عاشقانه

بس که لبریزم از تو...

۳,۲۹۱ بازديد
بس که لبریزم از تو …
میخواهم بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست …


دست ات را به من بده...

۳,۲۷۱ بازديد
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.


صبح و غزل امید...

۳,۵۳۸ بازديد
صبح و غزل امید، من باشم و تو
بر بام جهان اسیر، من باشم و تو
لی لی به روی ساحل دریا می رفت
آن دخترک سپید، من باشم و تو
ای کاش سپیده ای بیاید از راه
دریا و هم آغوشی و من باشم و تو