غمگین

حرفهای عاشقانه

در خیالات خودم...

۳,۲۸۶ بازديد
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست
باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است
باز می خندم که خیلی، گرچه می دانی که نیست
شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری ، بین دستانی که نیست
وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست


دارد برف میبارد..

۳,۵۴۸ بازديد

دارد برف میبارد

و همه خوشحالند و من غمگین…

دارد رد پاهایت را می پوشاند برف…!


برای شادی روحم

۳,۸۸۳ بازديد
برای شادی روحم… کمی غــزل، لطفاً

دلم پر از غم و درد است… راهِ حل لطفاً

همیشه کام مـــــرا تلخ می کند دنیـا…

به قدرِ تلخیِ دنیــــای تان… عسل لطفاً

مرا به حالِ خودم ول کنیـــــد آدم هـا…

فقـــــط برای دمی… گریـــــه لااقـل ،لطفاً

کسی میان شما عشق را نمــــی فهمد…

ادا…دروغ… بس است این همــه دغل لطفاً

کجاست کوه کنـــــی تا نشان دهد اصلاً…

به حرف نیست که عاشق شدن… عمل لطفاً

به زور آمـــــده بودم… به اختیـار مــــرا…

ببر به آخرِ دنیـــــا… از ایـن محــــل لطفاً

نمانده راهِ زیادی… کنــــار قبرستـــــان

پیاده میشوم اینجا همیـن بغل لطفا