می شود با یکی چای بخوری
با یکی سفر بروی
با یکی عکس بگیری
راه بروی …
اما فقط یکیست
که برایش چای می ریزی
با او حرف می زنی
راه می روی
و دوستش می داری …

می شود با یکی چای بخوری
با یکی سفر بروی
با یکی عکس بگیری
راه بروی …
اما فقط یکیست
که برایش چای می ریزی
با او حرف می زنی
راه می روی
و دوستش می داری …
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شراب تلخ بیاور که وقت شیداییست
که آنچه در سر من نیست بیم رسواییست
چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرند
همیشه زخم زبان خونبهای زیباییست
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشاییست
شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهاییست
کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من
صدای پَر زدن مرغهای دریاییست
ﻭﻟﻨﺘﺎﯾﻦ ﻓﻘﻂ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻘﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺭﻭﺯ ﻫﻤﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮﻥ ﻫﺴﺘﻦ
ﻭ ﻣﺎ ﺩﻭﺳﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ…
ﻭﻟﻨﺘﺎﯾﻦ ﻣﺒﺎﺭﮎ
من از عهد آدم، تو را دوست دارم
از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید
بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید