هوا سرد است من از عشق لبریزم چنان گرمم چنان با یاد تو در خویش سرگرمم که رفت روزها و لحظهها از خاطرم رفته است هوا سرد است اما من به شور و شوق دلگرمم چه فرقی میکند فصل بهاران یا زمستان است؟ تو را هر شب درون خواب میبینم… تمام دستههای نرگس دیماه را در راه میچینم و وقتی از میان کوچه میآیی و وقتی قامتت را در زلال اشک میبینم به خود آرام میگویم: دوباره خواب میبینم! دوباره وعدهی دیدارمان در خواب شب باشد بیا… من دستههای نرگس دی ماه را در راه میچینم
عاشقت هستم به اندازه کهکشان ها که تا بی نهایت ادامه دارند عاشقت هستم به اندازه شن و ماسه های تمام ساحل های جهان عاشقت هستم همچون درختی که خاکش را عشق من نسبت به تو بی حد و حصر است برای همیشه با تو خواهم ماند و این عشق هیچ وقت نمی میرد!
کاش می شد … تمام داستان های دنیا را از دهان تو بشنوم ! تمام عاشقانه های دنیا را تو برایم تکرار کنی ! اصلا هر چه تو بگویی زیباست ! می دانی کاش می توانستم با تمام وجود صدایت را در آغوش بگیرم !
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم جز لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت اشک ، سوختن چیزی نیافتم نفرین به بودن وقتی با درد همراه است