یک پیراهن خالیست
که اندازهی هیچکس نمیشود !
باید آویزانش کرد در باد
و با رقصش پیر شد…

عشق؛
یک فنجان چایِ قند پهلوست!
آخ که اگر به موقع هوس کنی چقدر میچَسبد..!
آن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داد
این آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب است
یا مشکل ارســال پیام ، از دل مــا بود
یا منبــع گیــرنده ی قلـب تو خراب است
زایـیــده ی دردیـم و به بار آمـده ی عشق
در مکتب ما ، عشق فقط ، حرف حساب است
یک جمله بگو دلبرکم ! … حرف دلت چیست ؟
عاشق شده این شاعر و … دنبال جواب است
من از عهد آدم، تو را دوست دارم
از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
جمعه که خیس باشد،
دل آدم
برای هزار و یک نفر می گیرد
آن هزار نفر را می شود کاری کرد
آن یک نفر اما!
کار خودش را می کند…