پنجره

حرفهای عاشقانه

این ابرها را...

۵,۳۲۷ بازديد
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی‌ تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس‌ ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی‌آید


شعر عاشقانه آیینه ها...

۵,۶۲۴ بازديد
آیینه ها 
دچار فراموشی اند
و نام تو
ورد زبان کوچه‌ی خاموشی!
امشب
تکلیف پنجره
بی چشم های باز تو روشن نیست!


پاییز خوب است...

۵,۳۸۹ بازديد

پاییز خوب است،

پاییز عاشق است،

عاشقی کن، پنجره ات را به رویش باز کن،

هوا هم هوایی شده است، دلش عاشقی می خواهد.