سخن

حرفهای عاشقانه

وصال در عشق بس چه دارد

۲,۷۰۷ بازديد

وصال در عشق بس چه دارد حیرانی

من نگویم رسیدم به وصال

اما دیده ام ناله ی عاشقی در تنهایی

گریان سخن می گفت

می کرد حق حق و بی تابی

ای کاش می شد اینگونه عاشق شد


سخن زیبایی شب یلدا

۳,۰۹۲ بازديد

آن شبی که برایم پر از درد و دلتنگی بود دوباره فرا رسید، ای کاش که فرا نمی رسید!

شبی که خستگی زندگی را از تمام وجودم احساس کردم، یک شب پر از درد و دلتنگی…

شبی که در آغاز با بغض غریبی آغاز شد اما تمام غم و غصه های دلم٬ بغضم را شکستند و چشمانم را وادار به اشک ریختن کردند…

اشک هایی که تمامی نداشتند و قطره قطره مثل خون بر زمین می ریختند…

یک شب مهتابی ٬ در حالی که مهتاب نظاره گر چشمهای خیسم بود…

هر لحظه که خاطره های با هم بودنمان در خاطرم تکرار می شد دلم به درد می آمد…

هر قطره از اشک هایم به یاد هر کدام از خاطره های شیرین با هم بودنمان بود…

یک شب تلخ بلند با یک عالمه دلتنگی٬ سهم چشمهای بی گناهم بود….

فرا رسید شبی که باز باید به یاد تو تا سحر اشک بریزم…

این بار همدم من یاد و خاطره های با هم بودنمان و همزبان من صدای هق هق گریه هایم بود….

دیگر هیچ امیدی به آن نداشتم که سحرگاه را ببینم٬ دیگر دنیا را تیره و تار می دیدم…

و ای کاش تو در آن شب در کنارم بودی که ببینی من چقدر تو را دوست می دارم تا بدانی که بدون تو هر شبم

برایم همان شب یلدای چشمانم هست!