ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .

زیبایی ات
هر بار وسوسه برانگیزتر از پیش است!
مثل سرخ ترین سیب دورترین نقطه ی درخت...
ومن کودکی که همیشه با زانوی زخمی به خانه بر می گردد...!!!
❤️دوست داشتن
تــــو
زیبا ترین آهنگیست
ڪه در حافظه ے
قـلــبم
ســـیو شده….. ❤️❤️❤️
زیر باران بیا قدم بزنیم
عمر شب را شبی رقم بزنیم
خستهایم از سکوت حنجرهها
زیر باران بیا که دم بزنیم
سیزده بدر که می رسه
نوبت عاشق شدنه
نوبت آش رشته و
سبزه به آب سپردنه
قرار نانوشته ای
با بوسه های تب زده
بادبادکای رنگی و
سبزه های گرده زده
هنوز به گوشم می رسه
صدای تو با عشق و تب
صدای دخترای شهر
تو خنده های نیمه شب
شعر سیزده بدر شعر در مورد سیزده بدر
شعر سیزده بدر
سیزده بدر است و من هوایی شده ام!
احیاگر سنت خدایی شده ام!
گر قافیه را باخته باشم، نه عجب!
مثنی و ثلاث و رباعی شده ام
شعر سیزده بدر
آمیخته شد نگاه من با نوروز
با هر گل این بهار آتش افروز
تا سال دگر دست به دستت باشم
صد سبزه گره زدم به یادت امروز
شعر سیزده بدر
باور نکنید
هر چه را که من می گویم:
بابا آب داد
بابا نان داد!
این تنها دروغی بود در خاطره بهار
از یک پدر در به در
که من تا انتهای افق
به روز سیزده بدر
بلد بودم
شعر سیزده بدر
باز هم امسال (سیزده بدر)
من به دنبال گره ای هستم به سبزه ای…
در این روز …
سبزه ای پر رنگ با گره هایی زیاد از دستان همان دخترک شرقی پا لخت…
آن دخترکی که لب پای رودخانه احساسم…
رو به سوی من ایستاده بود…
و آرامش وجودم را با حضورش به هم زد و رفت.
شعر سیزده بدر
منم زخمی دلتنگی در این سیزده بدر
همچو مجنون بی لیلا، هر کو در به در
این غم جانسوز عشقت نازنین
ندانم کی زمان، آید به پایانش دگر
شعر سیزده بدر
آرزوهایت را
به دلم گره بزن
نکند دیر بیایی و
سیزده بدر شود
من از عالم تو را تنها گزیدم
روا داری که من غمگین نشینم ؟!
بهار یعنی
جای بوسههای مردی
که تو باشی
روی گونههای زنی
که من باشم
شکوفه بدهد!
ساده از “من بی تو می میرم” گذشتی خوب من
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم
لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم
آمدن مگر چطور میتواند باشد؟
غیر از این است که عطرت بپیچد و
من هزار بهار را
شاخه به شاخه
به پای آمدنت
شکوفه دهم…