کاش چون پاییز بودم

حرفهای عاشقانه

کاش چون پاییز بودم

۳,۶۸۲ بازديد
کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم.

برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد

آفتاب دیدگانم سرد می شد

آسمان سینه ام پر درد می شد

ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد

اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد


وه … چه زیبا بود, اگر پاییز بودم

وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من میخواند …شعری آسمانی

در کنارم قلب عاشق شعله می زد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه ی من …

همچو آواری نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دلهای خسته

پیش رویم :

چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر :

آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام :

منزلگه اندوه و درد وبد گمانی

کاش چون پاییز بودم

بیا ای همنشین سرد پاییز

به آواهای شب هایم درآمیز

بیا ای رنگ مهتاب بلورین

تو شعری تازه در من برانگیز . . .

در ماه مهر بادهای پاییزی بی مهری را با برگ درختان آغاز میکنند . . .

پاییز غریب و بی رحم ، اون همه برگ مگه کم بود ؟

گل من رو چرا چیدی ، گل من دنیای من بود

تو آن فرشته ای که وقتی در فصل پاییز راه می روی

برگ درختان انتظارمی کشند زود تر از دیگری  پاهایت را بوسه بزنند . . .

مثل درخت باشید که در تهاجم پاییز هرچه بدهد

روح زندگی را برای خویش نگه می دارد

پاییز تنها فصلیه که از همون اولین روزش خودشو نشون می ده!

کاش همه انسانها مثل پاییز باشن تا از همون روز اول رنگ و روی اصلیشون رو نشون بدن

برگ سبز درخت، “معرفت کردگار”

و برگ زرد درخت، “معرفت روزگار” است
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.