سلام ای غروب غریبانه ی دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شب های روشن
خداحافظ ای شعر شب های روشن
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه

سلام ای غروب غریبانه ی دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شب های روشن
خداحافظ ای شعر شب های روشن
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
نمیدونم چرا امروز این شعر به ذهنم خطور کرد
که بنویسمش شاید رفتنیم.ولی عبرت اموز و پند دهندست.
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
من با همهی درد جهان ساختم اما
با درد تو هر ثانیه در حال نبردم
تو دور شدی از من و با این همه یک عمر
من غیر تو حتا به کسی فکر نکردم
من خسته تن از این همه تاوان جدایی
ای بیخبر از حال من امروز کجایی
من صبر نکردم که به این روز بیفتم
انقدر نگو صبر کنم تا تو بیایی
ای دوست کجایی؟
بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدن
وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمیدونی تو این هوا چشات چه خوشرنگ میشه باز
بارون هواتو داره، رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون، با تو چه حالی داره .. دلم هواتو داره
نیستی خودت کنارم و صدات همش تو گوشمه
بارونی قشنگی که هدیه دادی رو دوشمه
بارون حواسش به توئه اونم دلش پر میزنه
بجای من با قطرههاش رو شیشهتون در میزنه
بارون هواتو داره، رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون، با تو چه حالی داره .. دلم هواتو داره
متن آهنگ هوای گریه از همایون
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ز من هر آن که او دور
چو دل به سینه نزدیک به من هر آنکه نزدیک
از او جدا جدا من نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ستاره ها نهفته در آسمان ابری دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من هوای گریه با من
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ز من هر آن که او دور
چو دل به سینه نزدیک به من هر آنکه نزدیک
از او جدا جدا من نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من