آرشیو فروردین ماه 1398

حرفهای عاشقانه

به دنبال توام

۳,۵۳۸ بازديد

به دنبال توام

در جستجوی خودم

در چشمان نافذ تو …

صدای قدم های خسته ام

در خیابان

زیر باران

زیر باران

به دنبال تو

باران می بارد....

۳,۵۰۵ بازديد

من تماشاگر چشم نمناک فلک

مردم در حال عبور را مینگرم

برخی خیس از شوق

برخی خیس از فقر

برخی رفته به جنگ لشکر قطره های باران با چتر.

برخی گرم سخن

رفته در بستر لبخند به عیش..

برخی یخ زده از گرمی فکر...

برخی شعله ور از سردی اه...

می بینم همچنان

رفت و امد به حرف انسان ها

همچو روزهای عمر

و من

با  نهانی پر ز درد

 با گلویی  پر ز اه

عزم یک عادت دیرین دارم...

عجب دنیایی شده

۳,۷۴۳ بازديد

عجب دنیایی شده...!!

کوچه ها را بلد شدم ...مغازه ها را...

و رنگ چراغ قرمز ها...حتی جدول ضرب را...

و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم...

اما گاهی میان آدم ها گم میشوم...

آدم ها را بلد نیستم هنوز...!!

تو برایم نفسی

۳,۶۲۹ بازديد

تو برایم نفسی، جان و تنی، دنیایی

دلخوشم سختی اگر هست، تو هم اینجایی

خسته از مشغله‌ هایم تو مرا مهمان کن

به نگاهی، شعری، حبه‌ ی قندی، چایی

در کوی خرابات..

۳,۵۶۷ بازديد

در کوی خرابات نگاری دیدم
عشقش به هزار جان و دل بخریدم

بوئی ز سر دو زلف او بشنیدم
دست طمع از هر دو جهان ببریدم

دیگر بوی بهار...

۳,۵۰۳ بازديد

دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی‌کند

چیزی شبیه گریه زلالم نمی‌کند

 

آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار؟

وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی‌کند


این ابرها را...

۳,۵۱۴ بازديد
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی‌ تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس‌ ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی‌آید


تکه یخی که عاشق...

۳,۵۰۲ بازديد

تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود 
سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود

به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود
روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود

کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها
کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود

بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
...
چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود


بهار آمد

۳,۵۵۹ بازديد

بهــــار آمده اما هــوا هــوای تو نیست

مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست

بـــه شوق شــال و کلاه تـــو برف می آمد…

و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست

نسیم با هوس رخت های روی طناب

به رقص آمده و دامن رهای تـو نیست

کنــــار این همه مهمــــان چقـــــدر تنهایـــم!؟

میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست

بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم

دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست

به شیشه می خورد انگشت های باران …آه…

شبیه در زدن تــــو…ولـــــی صدای تـــو نیست

تــــو نیستی دل این چتــــر ،  وا نخــــواهد شد

غمی ست باران…وقتی هوا هوای تو نیست…!

نمیدانم آرزویت چیست ؟؟

۳,۵۵۲ بازديد
نمیدانم آرزویت چیست اما
من برای رسیدن به آرزویت
دستانم به آسمان جاری
و سبزه دلم را به نیست تو
و آرزوهاست هر چه که هست گره میزنم