آرشیو بهمن ماه 1397

حرفهای عاشقانه

شعر عاشقانه آیینه ها...

۳,۸۲۳ بازديد
آیینه ها 
دچار فراموشی اند
و نام تو
ورد زبان کوچه‌ی خاموشی!
امشب
تکلیف پنجره
بی چشم های باز تو روشن نیست!


چنان دل بسته ام کردی..

۳,۵۳۰ بازديد

چنان دل بسته ام کردی
که با چشم خودم دیدم

خودم میرفتم اما
سایه ام با من نمی آمد

عشق یعنی..

۳,۵۴۸ بازديد

عشق یعنی آن نخستین حرفها

عشق یعنی در میان برفها

عشق یعنی یاد آن روز نخست

عشق یعنی هر چه در آن یاد توست


به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت ،

من به این معجزه ایمان دارم ،

منتظر باید بود تا زمستان برود ،

غنچه ها گل بکنند


پیش رویم چهره...

۳,۵۱۴ بازديد

پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،

کاش چون پاییز بودم…


دارد برف میبارد..

۳,۵۴۶ بازديد

دارد برف میبارد

و همه خوشحالند و من غمگین…

دارد رد پاهایت را می پوشاند برف…!


گل یخ زمستان تو هستم.

۳,۵۹۲ بازديد

گل یخ زمستان تو هستم

اسیر ناز چشمان تو هستم

مرا پرپر مکن ای جانم ای دوست

که من مشتاق دیدار تو هست


دارد برف می اید...

۳,۵۶۳ بازديد
دارد برف می آید
در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد
تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند