دیگر نه اشکهایم...

حرفهای عاشقانه

دیگر نه اشکهایم...

۳,۱۳۳ بازديد

دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد

نه التـــمـاس هـــایم را

و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…

به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی

درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…

اشکان ارشادی

سلام 

مطمئن شدم که اینها رو خودت میگی ، درسته ؟ 

من خودم را در اوزان عروضی اسیر کرده ام ، مفاعیلن ، فعولن و ... 

به قول مولوی : این مفتعلن مفتعلن کشت مرا.

میدانی چیه ، گرچه شاعر در ضوابط شعر گیر میفتد ولی یکجور وابستگی به اوزان عروضی پیدا می‌کند که نمی تواند از آن دست بکشد. 

راستی ، امروزه یک دیوان به اندازه فردوسی هم بگی کسی نمی خواند چون به عقیده خیلی‌ها : چیزی که کهن نیست پس فاقد ارزشه. 

جوانان هم شعرهای امروزی را می پسندند از پاپ و رپ و خلاصه ساده.

ولی به هرحال بازهم شعر میگم تا یک دیوان کامل از آن بسازم.

شعرهات روح صافی داره ، به همین خطر به دل میشینه.

پاسخ مدير:
دوشنبه ۲۰ اسفند ۹۷, ۱۵:۵۶

سلام نه اشکان عزیز این شعر ها رو خودم نمیگم ولی ممنون از لطف شما 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.